فوران کیارستمی در میانه ی از پاافتادگی سینمای اروپا
![فوران کیارستمی در میانه ی از پاافتادگی سینمای اروپا فوران کیارستمی در میانه ی از پاافتادگی سینمای اروپا](http://cinemamaena.ir/wp-content/uploads/2018/12/2430097-599x275.jpg)
فوران کیارستمی در میانه ی از پاافتادگی سینمای اروپا
سخنران این مراسم ویکتور اریسه بود که ضمن تشکر از برگزارکنندگان و مهمان نوازی ایرانیان گفت: برای من حضور در کنار شما مایه افتخار است و علاوه بر اختیار، همراه با هیجان است؛ این بزرگداشت در سرزمینی برگزار می شود که زایش عباس کیارستمی را به خود دیده است. سرزمینی که به او عشق می ورزد. و البته برای من سخن گفتن درباره کیارستمی بسیار دشوار است. ما فیلمسازان در ابتدا همدیگر را از طریق فیلم هایمان می شناسیم. فراموش نمی کنم وقتی برای اولین بار فیلم «کلوزآپ» را در مادرید دیدم و در هنگام خروج از سالن سینما به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بودم. آنجا بود که احساس کردم نگاهی تازه در سینمای جهان متولد شده است.
اریسه افزود: سینمای کیارستمی جایی فوران کرد که سینمای اروپا خسته و از پا درآمده بود. او فرهنگی سینمایی داشت که تمام فصل هایی که می توانست برای یک سینماگر طی شود را پشت سر گذاشته بود. زمانی رسیده بود که گویی فیلمسازان صرفا برای دیگر فیلمسازان فیلم می ساختند و نویسندگان برای دیگر نویسندگان می نوشتند و نقاشان برای بقیه نقاشان نقاشی می کردند. ولی هیچکدام از این نشانه ها در عباس کیارستمی وجود نداشت. او احساس و مفهوم «جمع» را در وجود خود داشت. کیارستمی ما را به نگریستن به جهان واداشت و به بازنگری و تربیت نگاهمان در دگرگونه دیدن جهان. ما در دنیایی زندگی می کنیم که تنها با آلودگی هوا مواجه نیستیم، بلکه آلودگی تصویری نیز وجود دارد. اما چگونه می توان در این فضا تصویری حقیقی ساخت؟ عباس کیارستمی پاسخ آن را داده است؛ تصویر حقیقی آنجا متولد می شود که معصومیت با حکمت گره می خورد.
آثار کیارستمی جزء میراث بشری است
این کارگردان سینمای اسپانیا ادامه داد: پس از دیدن فیلم «کلوزآپ» برای اولین بار، سال ها سپری شد تا کیارستمی را در سیسیل از نزدیک ملاقات کردم. فیلم «آفتاب درخت به» باعث شد ما به هم پیوند بخوریم و بعد متوجه شدیم هر دو در یکسال و در یک ماه و تنها با هشت روز اختلاف متولد شده ایم؛ در دو کشور متفاوت با فاصله جغرافیایی زیاد. آنجا احساس کردیم نه تنها از جنبه فیلمسازی، بلکه از بسیاری جنبه های دیگر نقطه اشتراک داریم. بین سال های ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷ ده کارت ویدئویی با هم مبادله کردیم و این نامه نگاری ها در پاریس، مادرید و ملبورن به نمایش در آمدند.
کارگردان فیلم «روح کندوی عسل» در پایان به بیان خاطره ای از عباس کیارستمی پرداخت و گفت: در کنار هم در موزه پرادو مادرید قدم می زدیم و آنجا احساس کردم عباس بیشتر از موزه، به چیزهایی علاقه دارد که خارج از دیوارهای آن اتفاق می افتد. آنجا بود که متوجه این حرف کیارستمی شدم که می گفت «تمام دنیا کارگاه من است». دنیا فقیر می شود وقتی کسی مانند عباس کیارستمی ناپدید می شود. اما کارهای او باقی مانده است؛ آثاری که اکنون جزو میراث بشری محسوب می شوند. در این آثار شاهد یک تواضع عظیم انسانی و یک نفسِ ابدیت هستیم.
فرهنگ کیارستمی؛ بین المللی و در عین حال محلی
در ادامه برنامه بخشی کوتاه از صحبت های ژیل ژاکوب درباره عباس کیارستمی به روی پرده رفت؛ ژاکوب درصحبت های خود کیارستمی را در کسوت روسلینی توصیف کرد و از فهم او نسبت به جهان و تواضع شخصیت او سخن گفت. ژاکوب کیارستمی را استاد بزرگ سینما و کسی توصیف کرد که همواره و در هر سنی علاقه داشته در کلاس های او شرکت کند.
سخنران بعدی مراسم فردریک تور فردریکسون بود که طی سخنانی کوتاه گفت: برخلاف سینمای آمریکا که صرفا برای وقت کُشی فیلم می سازد، کیارستمی قادر بود از کوچک ترین چیزها، آثاری عظیم خلق کند. وی فرهنگ کیارستمی را فرهنگی بین المللی توصیف کرد که صرفا در مرزهای ایران محدود نمی شود و گفت: کیارستمی همزمان فرهنگی محلی و بین المللی داشت و همه ی ما مدیون او هستیم. ما در مورد سرزمین هایی مثل عراق و افغانستان که مورد هجوم آمریکا قرار گرفتند، چیز زیادی نمی دانیم؛ از زندگی روزمره مردم این سرزمین ها بی اطلاعیم. وظیفه فیلمساز ارائه تصویری خلاقانه و حقیقی از محیط اطراف خود است. همواره مواد خامی در اطراف ما وجود دارد که تبدیل به فیلم هایی بزرگ شوند. فقدان عباس کیارستمی برای سینمای جهان و هر فیلمساز صادقی مایه تاسف است.
در ادامه این مراسم ویدیویی از ژولیت بینوش بازیگر فیلم «کپی برابر اصل»، لوکا بیگاتزی فیلمبردار فیلم«کپی برابر اصل» در این برنامه پخش شد.
سپس انیس دویکتور، پژوهشگر سینمای ایران از فرانسه درباره کیارستمی صحبت کرد و گفت: عباس کیارستمی را ۲۴ سال پیش در پروژه فیلم «مشق شب» در شهر کوچکی در فرانسه دیدم. هیچ چیزی از سینما و ایران نمی دانستم با این وجود این فیلم بود که مرا وداشت که سوژه دکترای خود را درباره سینمای ایران انتخاب کنم. کیارستمی مرا به ایران هدایت کرد. او عمیقا ایران را دوست داشت و می دانست چطور این عشق را به دیگران منتقل کند. فیلم های او ما را به سفری با خود می برد، سفری درباره آموزش و یادگیری.
او ادامه داد: کیارستمی به نوعی واقعی صحبت می کرد و از ما می خواست که آزاد و مسئول باشیم و این دو مورد خیلی آسان نیست. بدون شک به خاطر این است که عباس کیارستمی فقط یک فیلمساز ساده نبود. او یک نابغه بود. ابداع کننده فرم های بصری، روایی و زبانی بود. به خاطر همین ژان لوک ملانشُن، وزیر آموزش فرانسه و من این شانس را به دانش آموزان فرانسوی دادیم که این فیلم ها را کشف کنند. این کار را با دانش آموزان بسیار کوچک یعنی از مهدکودک شروع کردیم. وزیر پیشنهاد داده بود که کلکسیونی از صد فیلم برتر دنیا را آماده کنیم و اولین فیلم این مجموعه فیلم «چهارصد ضربه» از فرانسه نبود؛ بلکه فیلمی از کیارستمی بود. و قطعا آن فیلم «خانه دوست کجاست» بود. بچه های مهدکودک نه زبان می دانستند و نه می توانستند زیرنویس بخوانند، اما کاملا این فیلم را پذیرفتند و از آن یادگرفتند چطور بزرگ بشوند و رشد کنند. ما با رد شدن از چیزهایی که ما را می ترسانند بزرگ شدیم. با گذشتن از حد و مرزهای ممنوعیت های اجتماعی و سنتی و رسیدن به چیزی که به نظر ما درست است.
دویکتور با اشاره به این که فیلم «باد ما را خواهد برد» برای دانش آموزان دوران دبیرستان آماده شد گفت: این به این معناست که هزاران دانش آموز فرانسوی با این فیلم ها بزرگ شدند و آنها را دیدند. برای وزیر هدف آموزش از سینما در مدرسه ها این نبود که فیلم ها را نشان دهند تا از مسائل اجتماعی صحبت کنند،. این هم نبود که از آنها فیلمسازان معروفی بسازند. بلکه هدف شان این است که آدم هایی بسازند که آزاده و مسئول هستند و فیلم هایی نظیر فیلم های کیارستمی که چنین مضمونی داشته باشند، بسیار نادر است. فیلم های کیارستمی به ما این فرصت را می دهد که به خودمان فکر کنیم و دنیا را طور دیگری ببینیم. این فیلم ها در دنیا بسیار شریف و نایاب هستند. این فیلم ها موقعیتی را فراهم می کنند که از لحاظ اخلاقی مسئول هستند و از لحاظ ذهنی آزاد. بدون عباس کیارستمی و بدون فیلم های جدیدش زندگی سخت تر خواهد شد. سپس فیلمی از مهرناز سعید وفا، فیلمساز و پژوهشگر سینمایی از آمریکا پخش شد.
سمیح کاپلان اوغلو، کارگردان ترکیه ای هنرمند بعدی بود که در این مراسم صحبت کرد و گفت: از مرحوم کیارستمی تشکر میکنم که باعث شده در این جمع همدیگر را ببینم. برای اولین بار با او در یک فستیوال آشنا شدم که به خاطر فیلم «شیرین» به آنجا آمده بود و من هم به خاطر فیلم «شیر» به این جشنواره رفته بودم. با یک هواپیما به آنجا پرواز کردیم و از ترمینال هوایی، با یک قایق در حالی که رو به روی هم نشسته بودیم به آنجا رفتیم. کسی که جسارت ساخت فیلم را به من بخشیده بود؛ عباس کیارستمی رو به روی ام نشسته بود، بدون این که با هم صحبت کنیم. من شاهد نوع نگرش او به شهر در آن لحظات بی صدا بودم. خیلی کم حرف زدیم.
او ادامه داد: تا اینکه دیدار و صحبت اصلی ما نیمه شب در خیابان شکل گرفت. چون ترکیه با ما تشابه فرهنگی در زمینه ادبیات و قصه خسرو و شیرین دارد و او این داستان قدیمی را بدین شکل به فیلم تبدیل کرده بود، برایم بسیار هیجان انگیز بود و می خواستم نظراتم را به او بگویم. او با خنده از من خواست که با هم به کافه برویم. انگلیسی ام خوب نبود. کیارستمی هم چندان حرف نمی زد. فقط روی نیمکتی نشستیم به کسانی که رد می شدند، نگاه کردیم.
کاپلان اوغلو افزود: جلوتر از جایی که نشسته بودیم، بستنی روی زمین ریخته بود که مردم دائم سعی می کردند که از اطراف آن رد شوند و نمی خواستند رویش پا بگذارند. وسط بستنی به تدریج در حال ذوب شدن بود. در نهایت یکی پایش را به اشتباه روی بستنی ذوب شده گذاشت و لیز خورد. البته سریع هم خودش را جمع کرد. از حاصل ذوب شدن آن بستنی دایره ای ایجاد شد که همه شروع کردن از اطراف آن عبور کردن. در آن ده دقیقه ای که آنجا نشستیم احساس می کردم داخل فیلمی از کیارستمی رفتم. بعد او گفت که فیلم همین جا کف خیابان خوابیده است.
این فیلمساز ترکیه ای گفت: آنجا متوجه شدم کسی که آن آشغال را انداخته برای ما مهم نیست. و این همان جایی هست که تماشاچی در فیلم های کیارستمی وارد جریان می شود. چون هر کدام از ما یک بار برایمان پیش آمده که بستنی روی زمین بیاندازیم و این طوری است که فیلم های کیارستمی ما را به زندگی خودمان برمی گرداند. ما را به خانه خودمان برمی گرداند. فیلم هایش با ما تمام می شود. از همه هیجان انگیزتر برای من این است که او ما را به درون خودمان می برد.
او با اشاره به یکی از مصاحبه های کیارستمی بیان کرد: او در یکی از مصاحبه هایش می گوید که عکسی از چندین درخت گرفته بود و ده سال بعد به همان مکان برمی گردد و دوباره از آن درخت ها عکس می گیرد. دوتا عکس را کنار هم می گذارد و نگاه می کند. به ناگاه متوجه می شود که یکی از درخت ها نیست. نگاهی که آنجا کیارستمی داشت همه چیز حتی درخت را تبدیل به جاندار می کند. من دوباره بعد از مدت ها در ایران هستم. اما یک درخت بزرگ و پهناور که ما را داشت در سایه خودش بزرگ می کرد، متاسفانه دیگر در بین ما نیست. اما همه فیلم هایش، درس هایش و مصاحبه هایش هست و منبعی برای الهام ماست.
جف اندرو، منتقد سینمایی انگلیسی و دبورا یانگ، منتقد سینمایی هالیوود ریپورترز هم پیام هایی برای این مراسم فرستاده بودند. و در نهایت فیلم صحبت های مارتین اسکورسیزی در بزرگداشت کیارستم